نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
 

سبک‌شناسی، مدت مدیدی، نه جزئی از زبان‌شناسی و نه جزئی از نقد ادبی محسوب می‌شد. در نتیجه هم زبان‌شناسان و هم منتقدان ادبی بدان حمله می‌کردند. طبق نظر کارتر و استاک‌وِل:
برخی از زبان‌شناسان تصور کرده‌اند که سبک‌شناسی به دلیل انعطاف زیادف جدی گرفته نمی‌شود، از این رو تمایل دارد مفاهیم نامرتبطی مانند داده‌هایی درباره‌ی کنش زبانی و تفاسیر معطوف به خواننده را ارائه دهد؛ در مقابل، برخی متخصصان ادبیات فکر می‌کنند سبک‌شناسی بیش از اندازه مکانیکی و تقلیل‌گرا است در حالی که هیچ چیز مهمی درباره‌ی زمینه‌ی تاریخی یا نظریه‌ی زیبایی‌شناسی نمی‌گوید و از ارزیابی بخش اعظمی، به خاطر نکته‌ای تجربی و علمی اجتناب می‌کند و بیش از اندازه مدعی تفاسیری است که در بهترین حالت، صرفاً نکته‌ای ساری وجاری در متن هستند (کارتر و استاک‌وِل، 2008: 291).
برای درک جزئیات ارزیابی کارتر و استاک‌وِل شرح برخی از پیشرفت‌های سبک‌شناسی و شالوده‌های آن منطقی به نظر می‌رسد. اگر چه سبک‌شناسی هیچ‌گاه بنیادی بلاغی را ترسیم نکرده، نه تنها زاده مستقیم بلاغت است که به تنهایی بخشی از بلاغت را تشکیل می‌دهد؛ زیرا بر شکل کاربرد (فن بیان) و بر تأثیرات و تناسب‌های زبان به کار رفته در زمینه‌ی مورد نظر تمرکز دارد. البته شماری از پیشرفت‌های دیگر نیز بر سبک‌شناسی تأثیر‌گذار بوده‌اند. موقعیت بین رشته‌ای آن که امروزه بسیار پربار است و سبک‌شناسی را به یک نظام زبان‌شناختی مورد قبولی تبدیل کرده، احتمالاً بر پایه سه شاخه‌ی بنیادی و بنیان‌ساز قرار دارد (کارتر و استاک‌وِل، 2008: 291).
الف. نقد ادبی انگلیسی - امریکایی
ب. ساختار‌گرایی
ج. ظهور حوزه‌ی زبان‌شناسی
برای مثال سبک‌شناسی، از نقد ادبی انگلیسی - امریکایی تمرکز بر ادبیات، از ساختارگرایی مفهوم سبک به عنوان گزینشی انگیزه‌دار و از حوزه‌ی زبان‌شناسی، دقت تحلیل توصیفی را اخذ کرد. برای نمونه دهه‌ی 1960، شاهد شکل‌گیری این مؤلفه‌ها در قالب مجموعه‌ای از قراردادها برای تحلیل بود؛ حوزه‌هایی متمرکز که به مفهوم ادبیّت مرتبط بودند. شعر بخش اعظم توجه تحلیلی اولیّه را به خود معطوف کرد و برجسته‌سازی هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی از طریق تشخیص مختصات زبانی در قالب توازن و هنجارگریز مورد بررسی قرار گرفت. برای مثال همان توازن و هنجارگریزی سرانجام در ارتباط با نمایشنامه و ادبیات داستانی‌روایی مطرح شد. تمرکز بر ادبیات به طور عام و شعر به طور خاص، از یک سو، و ویژگی میان رشته‌ای که حتی در سال‌های ابتدایی سبک‌شناسی قابل مشاهده بود، از سوی دیگر، سبب شد که عده‌ای سبک‌شناسی را تنها به عنوان زیرشاخه‌ای از نقد ادبی محسوب کنند. همچنین جای سؤال بود که آیا می‌توان سبک‌شناسی را چیزی به جز یک روش در نظر گرفت، و آیا، به دلیل جنبه‌ی التقاطی‌اش، شامل بنیادهای نظری و ایدئولوژیکی هست یا خیر. نقد بجایی که همواره متوجه سبک‌شناسی است عبارت است از اینکه: «سبک‌شناسی نه یک موقعیت نظری مستدل را برای خود بنا نهاده و نه خویشتن را به طور ایمنی به نظام‌های مولد خود پیوند زده است» (سینکلر، 2004: 51). شاید به دلیل اینکه دیگران این مسأله را، موجب جذابیت سبک‌شناسی دانسته‌اند (مکین‌تایر، 2007: 567)، سبک‌شناسی از آغاز، رونق یافته و با دقت پیشرفت‌های جدیدی مانند کاربردشناسی و زبان‌شناسی اجتماعی را به کار گرفته است. همچنین سبک‌شناسی به نظامی گسترده برای آموزش زبان از طریق ادبیات در سطح یک و دو آموزش تبدیل شده است. در عین حال باید هجمه‌های جدی را تاب آورد.
مباحثات پیرامون سبک‌شناسی نخستین بار در مناظره میان راجر فاولرِ سبک‌شناس و منتقد ادبی، اف دابلیو بِیتسون نمودار شد: «مناظره‌ی فاولر - بیتسون» (ر. ک فاولر، 1971) تفاوت میان وصف جدی و قریحه‌ی ادبی را مورد بحث قرار می‌دهد. حمله‌ی استنلی فیش و دفاعِ مایکل تولان (ر. ک فیش، 1980 و تولان، 1990) مناظره‌ای است پیرامون جایگاه تفسیر در خوانش ادبی نیز این مسأله را روشن می‌نماید. مک کی (1996) معتقد است تلاش برخی سبک‌شناسان برای بی‌طرفی بیشتر، یک توهم است. ما یک شورت، دونالد فریمن، ویلی ون‌پیر و پل سیمپسون (1998) به نحو مؤثری این مطلب را رد کردند. مناظره‌ها به بحث درباره‌ی این موضوع منجر شد که آیا بهتر نبود سبک‌شناسی، «زبان‌شناسی ادبی» نامیده شود؛ زیرا نام سبک‌شناسی و پیوندهای آن با «سبک» و مشکلات تعریف چندصدایی معانی محتمل سبک، بدین امر منجر شده که به نادرست، وظیفه‌ی سبک‌شناسی صرفاً به تعیین سبک یک نویسنده محدود شود؛ موضوعی که تقلیل‌گرا و انحصاری است.
شاید این حملات حاکی از ارزش سبک‌شناسی به عنوان یک نظام باشند، هر چه باشد، بی‌تردید سبک‌شناسی با چالش‌های فکری جدیدی مواجه خواهد شد، برای نمونه چالش‌هایی که برخاسته از توان فناوری‌های جدید یا پژوهش‌های دیگر درباره‌ی علوم شناختی و رویکردهای نو (تاریخی) به ادبیات و ادبیت است. به گفته‌ی کارتر: «اولین دهه‌ی قرن بیست و یکم، گواهی است بر توجه کمتر بر پل‌ها و خطوط مجزا کننده و توجه بیشتر به این معنی که در حوزه‌ی میان رشته‌ای سبک‌شناسی کارهای بیشتری برای انجام دادن وجود دارد، یعنی درون (این حوزه) و برای خودش بدون هیچ توضیح دیگری برای حمله یا دفاع». سبک‌شناسی در این مناظره‌ها برتری یافته است و دیگر نیازی برای توجیه اینکه چه می‌کند و چگونه این کار را انجام می‌دهد، وجود ندارد.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبک‌شناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.